یه روز تصمیم گرفتم بخاطر مشکلم خودم رو از بالای ساختمان پرت کنم پایین ............
هوا ابریست و یک دل به انتظار
هوا ابریست و ابرها به سوی نا کجا ابادی می روند . می بینی شکلهای زیبایش راگویی شکل قلبی می شود که قلب دیگری را درون خود جای
داده و چه زیباست و گاه شکل کلیدی می شود که برای باز شدن ان قلب می شتابد و گاه شکل ققنوس افسانه ای شهر قصه هایم می شود
چه زیبا و چه باشکوه .
دیشب اسمان ابری بود مثل دلی که دلتنگ تمام وجودش شده بود هر چه با چشمها به دنبال ان همه زیبای گشتم محو در هم شده بودند و بعد
از مدتی همه رفتن ستاره ی زیباو نورانیم هویدا شد می دانی هم صحبت من در شب های دلتنگی همان ستاره ی زیبا است نام تو را دارد و چه
زیبا می درخشد.
هم سفر من در شهر زیبای دیدار، ستاره ای است از جنس پاکی و صداقت و چه زیبا خواهد شد روز ها هم بتابد و در کنار من بماند .
می دانی ماه دردل تاریکی برای چه می درخشد ؟
برای تنهایی تمام انسان ها تا احساس امید همیشه در دلشان بتابد.
راستی صبح شده و ستاره ی من هم رفت پشت ابرها گفته ها دیگر به پایان می رسد اما درون دل همیشه می مانند...
قابل توجه بعضی ها کپی نیست و نوشته ی یک دوست می باشد .
دل من دیر زمانی است که می پندارد :
« دوستی » نیز گلی است ؛
مثل نیلوفر و ناز ،
ساقه ترد ظریفی دارد .
بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد
جان این ساقه نازک را
- دانسته-
بیازارد !
در زمینی که ضمیر من و توست ،
از نخستین دیدار ،
هر سخن ، هر رفتار ،
دانه هایی است که می افشانیم .
برگ و باری است که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش « مهر » است
زندگی را به دلانگیزترین چهره بیاراید .
آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف ،
که تمنای وجودت همه او باشد و بس .
بینیازت سازد ، از همه چیز و همه کس .
زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست .
در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز ،
عطر جانپرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت .
آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید کرد .
رنج می باید برد .
دوست می باید داشت !
با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دل هامان را
مالامال از یاری ، غمخواری
بسپاریم به هم
بسراییم به آواز بلند :
- شادی روی تو !
ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه ،
عطر افشان
گلباران باد .
فریدون مشیری