دست نوشته های یک دانشجو

زندگی تکرار روزهای بی تکرار است

دست نوشته های یک دانشجو

زندگی تکرار روزهای بی تکرار است

هر کسی واسه خودش مشکلاتی داره!!!

 

یه روز تصمیم گرفتم بخاطر مشکلم خودم رو از بالای ساختمان پرت کنم پایین

.................

 طبقه دهم زوجی رو دیدم که عاشقانه یکدیگر رو در آغوش گرفته بودند
 
 
 
طبقه نهم پیتر رو دیدم که مثل همیشه تنها بود و گریه می کرد
 
 
 
طبقه هشتم مردی رو دیدم که نامزدش با بهترین دوستش هم خواب شده بود
 
 
 
طبقه هفتم دختری رو  دیدم که قرص های ضد افسردگی روزانه اش رو می خورد
 
 
طبقه ششم شخص بیکار رو دیدیم که هفت تا روزنامه خریده بود و نا امیدانه دنبال کار می گشت
 
 
طبقه پنجم آقای وانگ رو دیدم که داشت لباش خانمومش رو می پوشید ؟؟
 
 
طبقه چهارم رز رو دیدیم که مثل همیشه با دوست پسرش جر و بحث می کرد
 
 
طبقه سوم مرد پیری رو دیدم که امیدوارانه منتظر بود تا کسی زنگ خونه اش رو بزنه و به دیدنش بیاد
 
 
طبقه دوم لیلی همچنان غصه شوهر گم شده اش رو که از یک سال و نیم پیش نا پدید شده بود را می خورد
 
 
قبل از اینکه خودم رو از ساختمان پرتاب کنم فکر می کردم من بد شانس ترین فرد دنیا هستم
 
 
 
 
 
 
 
الان می دونم که هر کسی مشکلات و نگرانی های خودش رو داره
بعد از اینکه تمام اینها رو دیدم به این موضوع فکر کردم که من اونقدر ها هم بد بخت نبودم
 
 
همه اون آدم هایی که دیدیم الان دارند به من نگاه می کنند
 
و حتما پیش خودشون فکر می کنند که اونقدر ها هم بدبخت نیستنند
 
   
خیلی خوبه که آدم مهم باشه ولی مهم تر از همه اینه که آدم خوب باشه و هر مقامی هم که باشه مغرور نباشه
 
همیشه این رو بدون: زندگی با همه مشکلاتش زیباست و واقعا ارزشمند است.

احساس

mah

 

هوا ابریست و یک دل به انتظار

هوا ابریست و ابرها به سوی نا کجا ابادی می روند . می بینی شکلهای زیبایش راگویی شکل قلبی می شود که قلب دیگری را درون خود جای

 داده و چه زیباست و گاه شکل کلیدی می شود که برای باز شدن ان قلب می شتابد و گاه شکل ققنوس افسانه ای شهر قصه هایم می شود

  چه زیبا و چه باشکوه .

دیشب اسمان ابری بود مثل دلی که دلتنگ تمام وجودش شده بود  هر چه با چشمها به دنبال ان همه زیبای گشتم محو در هم شده بودند و بعد

از مدتی همه رفتن ستاره ی زیباو نورانیم هویدا شد می دانی هم صحبت من در شب های دلتنگی همان ستاره ی زیبا است نام تو را دارد و چه

زیبا می درخشد.

هم سفر من در شهر زیبای دیدار‌‌، ستاره ای است از جنس پاکی و صداقت و چه زیبا  خواهد شد روز ها هم بتابد و در کنار من بماند .

می دانی ماه دردل تاریکی برای چه می درخشد ؟

برای تنهایی تمام انسان ها تا احساس امید همیشه در دلشان بتابد.

راستی  صبح شده و ستاره ی من هم رفت پشت ابرها گفته ها دیگر به پایان می رسد اما درون دل همیشه می مانند...

 

قابل توجه بعضی ها کپی نیست و نوشته ی یک دوست می باشد .

 

gol

زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست

دل من دیر زمانی است که می پندارد :dosti

 

« دوستی » نیز گلی است ؛

 

مثل نیلوفر و ناز ،

 

ساقه ترد ظریفی دارد .

 

بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد

 

جان این ساقه نازک را

 

                       - دانسته-

 

                          بیازارد !

 

در زمینی که ضمیر من و توست ،

 

از نخستین دیدار ،

 

هر سخن ، هر رفتار ،

 

دانه هایی است که می افشانیم .

 

برگ و باری است که می رویانیم

 

آب و خورشید و نسیمش « مهر » است

 

گر بدانگونه که بایست به بار آید ،

 

زندگی را به دل‌انگیزترین چهره بیاراید .

 

آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف ،

 

که تمنای وجودت همه او باشد و بس .

 

بی‌نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس .

 

 

زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست

تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست .

 

 

در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز ،

 

عطر جان‌پرور عشق

 

گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز

 

دانه ها را باید از نو کاشت .

 

آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان

 

خرج می باید کرد .

 

رنج می باید برد .

 

دوست می باید داشت !

 

با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد

 

با سلامی که در آن نور ببارد لبخند

 

دست یکدیگر را

 

بفشاریم به مهر

 

جام دل هامان را

 

                مالامال از یاری ، غمخواری

 

بسپاریم به هم

 

بسراییم به آواز بلند :

 

- شادی روی تو  !

 

   ای دیده به دیدار تو شاد

 

باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست

 

تازه ،

 

        عطر افشان

 

                   گلباران باد .

 

 

فریدون مشیری

 

gol